به نظرم یکی از موضوعاتی که به طور عام، دانشجویان علوم اجتماعی و به طور خاص، دانشجویان رشته اقتصاد از آن غافل هستند رابطه فلسفه و سیاست گذاری است، موضوع عدالت و کارایی یکی از مهم ترین مباحث اقتصاد است که مبانی فلسفی در آن اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند؛ زیرا خیلی مهم است که ما عدالت را چه چیزی تعریف کنیم و قائل به کدام رویکرد فلسفی باشیم، رویکرد " مطلق گرایی" ایمانوئل کانت؟ یا "فایده گرایی" جرمی بنتام؟ و یا رویکردی دیگر؟ هرکدام از این رویکردها سیاست های متفاوتی را ارائه میکند مایکل سندل استاد دانشگاه هاروارد در این رابطه مثال جالبی دارد او می گوید فرض کنید شما بر سر دوراهی یک خط ریل قطار قرار دارید که در آنجا مسیر قطار به دو خط جدا تقسیم می شود حال فرض کنید روی یکی از این خطوط چهار کودک مشغول بازی هستند و روی مسیر دیگر تنها یک کودک مشغول بازی است و قطاری با سرعت بالا در حال عبور از مسیری است که چهار کودک مشغول بازی هستند و فرض کنید شما این امکان را دارید تا مسیر حرکت قطار را تغییر دهید آیا شما حاضرین تا سوزن ریل را دستکاری کنید و مسیر آن را به سمتی که یک کودک را به کشتن می دهد تغییر دهید؟