در مباحث اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جاهای مختلف این جمله­­ ها را بارها دیده­ ام و یا شنیده­ ام که افراد می­ گویند:  "ارزشی" قضاوت نکن "ایدئولوژیک" بحث نکن... "علمی" صحبت کن، احتمالا شما هم جملاتی مشابه اینها را شنیده اید.                     

 شاید برای شما پیش آمده، وقتی که در رابطه با یک نظریه در علوم انسانی( از حقوق و اقتصاد گرفته تا انسان شناسی، علوم سیاسی و...) با فردی به گفت و گو می نشینید، مدام سعی دارید استدلال کنید و نشان دهید که از قضاوت های ارزشی به دور هستید؛ اما تردید نکنید که اکثر صحبت های به ظاهر علمی که بین شما و طرف مقابل­ رد و بدل می شود برخواسته از ذهنیت آغشته به ایدئولوژی شما است بدون آنکه متوجه آن باشید!! هرچند شما ظاهرا به قول خودتان دلیل علمی، عقلی و منطقی( یا هر اسمی که می خواهید رویش بگذارید) می آورید، غافل از اینکه معمولا ما در چارچوبی که ذهن ما از قبل در آن محدود شده است به دنبال دلیل و منطق می گردیم بدون اینکه خودمان متوجه شویم؛ در واقع خیلی اوقات ما قاعده ایی را از قبل پذیرفته ایم، بعدها که این قاعده توسط فردی زیر سوال می رود ما صرفا به دنبال آوردن دلیل برای اثبات آن قاعده هستیم و نه اینکه بخواهیم بی طرفانه از صفر به مطالعه آن بپردازیم( تعداد بسیار معدودی از افراد زحمت مطالعه و تحقیق بیشتر را به خود می دهند)

شاید الان ذهن شما سراغ مسائل سخت و پیچیده فلسفی رفته باشد؛ اما منظورم اکثر مسائل و بحث هایی است که در علوم انسانی مهر علمی بودن به آن خورده است. حتی بسیاری از نگاه های روال شده در علوم انسانی که به آن رسیده ایم نیز پیش فرض هایی را دارند که عموما طبیعتی ایدئولوژیک دارند در حالی که در ابتدا امری بدیهی و غیر ارزشی به نظر می رسد مثلا نظریه رفاه در اقتصاد و حداکثر کردن برآیند مطلوبیت جامعه و یا موضوع عدالت و کارایی؛ البته وجود نگاه ارزشی در قضاوت های علمی، امری نسبی است و حتی اندیشمندان بزرگ نیز دچار این "تورش ایدئولوژیکی"( ideology bias) بوده اند. زیرا به قول جوزف شومپیتر:

 

I must insist however on the proposition that our powers of analysis have grown in step with our stock of facts[1

 

" من باید تاکید کنم به هر حال قدرت تحلیل ما، هم زمان با آنچه ما از واقعیات اندوخته ایم رشد یافته است"

این جمله شومپیتر بسیار پر معنی است، در واقع ما قبل از آنکه بخواهیم قضاوت علمی کنیم، خودمان را با قضاوت های "پیش علمی"( prescientific) که برگرفته از محیط اطراف و ذهنیت از قبل شکل گرفته ما می باشد محصور کرده ایم.          

و به قول داگلاس نورث، مدل ذهنی( mental model) ما از قبل شکل گرفته و ما ناخودآگاه پدیده ها را در همان چارچوب تفسیر می کنیم، به عنوان مثال اگر مقابل دانشجویی که صرفا اقتصاد نئوکلاسیک مطالعه کرده است، کلمه " تورم" را به زبان بیاورید اولین چیزی که به ذهن او می رسد " پول" و "سیاست های انبساط پولی" است؛ اما یک فردی که فقط اقتصاد "اتریشی" را مطالعه کرده سریع عوامل ذهنی را دلیل می داند( مثلا انتظارات تورمی و...). یا یک نهادگرا به واکاوی ریشه ها و ساختارهای حاکم در این رابطه می پردازد؛ زیرا مدل ذهنی هرکدام از اینها در فضای متفاوتی شکل گرفته است.

یک مثال دیگر: اگر شما در دانشکده های اقتصاد، پدیده فقر را مطرح کنید و از دانشجویان مشورت بگیرید آن ها عموما سیاست های درآمدی و تامین مالی را پیشنهاد می کنند زیرا ذهنیت آنها در چارچوب جریان اصلی اقتصاد که برخواسته از "عینیت گرایی"(objectivism) حاکم است شکل یافته است( این در واقع سیاستی است که نهادهای بزرگ بین المللی نیز در پیش گرفته اند!!)؛ اما در نقطه مقابل آن ها، کسانی که قائل به "ذهنیت گرایی"(subjectivism) هستند سیاست های کاملا متفاوتی را ارائه می کنند مثلا می گویند باید ذهنیت افراد و خانواده ها را در مسیر درست هدایت کرد یا سیاست توانمند سازی را اجرا نمود از همه مهم تر آنها نقش کارآفرین اجتماعی را پررنگ می دانند. من نمی گویم کدام یک درست و یا کدام یک نادرست است؛ بلکه مسئله این است که مطالعه صرفا یک شاخه از علم اقتصاد، نوع نگاه ما را به ابزار و تحلیل های بسیار کمی محدود می کند. احتمالا توانستم منظورم را برسانم، در پایان به بیان یک جمله از جوزف شومپیتر اکتفا می کنم:

 

 marx was the economist who discovered ideology for us and who understood its nature. Fifty years before freud this was a performance of the first order. But strange to relate he was entirely blind to its dangers so far as he himself was concerned.[2

 

" مارکس اقتصاددانی بود که ایدئولوژی را برای ما کشف کرد و او به طبیعت ایدئولوژی پی برد. و این پنجاه سال قبل از فروید بود که در نوع خود کار مرتبه اولی است( شاهکار) اما مارکس نیز از روی بی تجربگی نسبت به خطرات ایدئولوژی حتی تا اندازه ایی که خودش به آن پرداخته بود غافل بود"

این جمله شومپیتر عمق فاجعه را به خوبی نشان میدهد، یعنی حتی مارکس که خود به عنوان اولین نفرات به وابستگی نظریات علمی به قضاوت های پیش علمی( که ماهیت ارزشی دارند) پی برد، نتوانسته خودش را از آن به دور نگه دارد.

اما به نظرم وجود قضاوت های ارزشی در علوم انسانی، امری گریز ناپذیر است زیرا ما نمی توانیم ذهنیت از قبل شکل گرفته خود را نادیده بگیریم؛ اما مهم این است که قضاوت های ارزشی خود را به جای قضاوت های علمی جا نزنیم. 

 

 

منابع:

1-     هاسمن، د(1391). فلسفه اقتصاد( ترجمه رضوی پور و خاندوزی، سید حسین و سید احسان). دانشگاه امام صادق

2- Science and Ideology _ Joseph Schumpeter 

 

 

 

 

 

 

[1]-  Science and Ideology _ Joseph Schumpete

 

 

[2]- Science and Ideology _ Joseph Schumpeter