سیاست های اقتصادی، به طور مستقیم و یا غیر مستقیم بر رفتار مردم موثراند و مردم در مقابل سیاست های مختلف، رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند. اما نکته اینجاست که بعضی اوقات به دلیل عدم شناخت کافی از جامعه و رفتار مردم، سیاست هایی اجرا می شود که نه تنها ما را به هدف مورد نظر نزدیک نمی کند بلکه نتیجه عکسمی دهد.
اقتصاد رفتاری( behavioral economics) شاخه ایی از علم اقتصاد است که سعی دارد رفتار انسان را دقیق تر بررسی نماید تا بهترین سیاست ها را بتوان پیشنهاد داد. احتمالا چیزهایی در مورد اثر کبرا( cobra effect) شنیده اید گفته می شود وقتی که هند مستعمره انگلستان بود در یکی از شهرهای هند تعداد مارهای کبرا رو به افزایش بود و از آنجائیکه دولت انگلستان به تنهایی قادر به ریشه کن کردن آنها نبود، تصمیم گرفت تا ازمردم نیز برای رفع این معضل کمک بگیرد بدین منظور دولت برای هر مار کشته شده ایی که تحویل داده می شد جایزه ایی را تعیین نمود، در ابتدا تعداد مارهای زیادی توسط مردم تحویل داده شد و انتظار می رفت که شهر به کلی از مارهای کبرا پاک سازی شود اما بعد از مدتی نه تنها تعداد مارها کاهش نیافت بلکه بر تعداد مارهایی که از جانب مردم تحویل داده می شد افزوده شد احتمالا حدس می زنید که چه اتفاقی افتاده است، بله مردم خود مارهای کبرا پرورش می دادند و به تعبیری مزرعه های مار کبرا در حال رونق بود، زیرا نفع حاصل از فروش آنها بسیار بیشتر از هزینه تولیدشان بود.
دولت تصمیم گرفت تا دیگر در ازای مارهای تحویلی مردم چیزی پرداخت نکند و نتیجه این سیاست واکنش بدتر مردم بود. آنها مارها را رها کردند و وضعیت حتی بدتر شد.
یک مثال دیگر، در شهر مکزیکوسیتی و بوگوتا برای جلوگیری از ترافیک و آلودگی، سیاست محدودیت تردد اتخاذ شد به این شکل که خودروها بر اساس ارقام روی پلاکشان تقسیم بندی می شدند( مثلا همه خودروهایی که پلاکشان به اعداد 1 تا 4 ختم می شدند در روزهای خاصی از هفته حق تردد داشتند و در دیگر روزهای هفته، خودروهایی که شماره پلاک آنها به اعداد بیشتر از 4 ختم می شد تردد می کردند) و بر این اساس خودروها روزانه چک می شدند تا تخلفی صورت نگیرد انتظار می رفت با این سیاست، ترددها و به تبع آن ترافیک و آلودگی نیز کاهش یابد؛ اما مردم شروع به خرید خودروهایی کردند که پلاکشان به اعدادی غیر از اعداد روی پلاک خودروی سابق آنها ختم می شد تا بتوانند هر روز به راحتی در خیابان ها تردد کنند( در واقع بعضی ها تصمیم گرفتند بیش از یک خودرو داشته باشند) و از طریق کار با خودرو نیز درآمدی به دست آورند و بدتر اینکه این خودروها عموما دست دوم و قدیمی بودند و نتیجه این سیاست آلودگی بیشتر بود و مجددا ترافیک و ازدحام نیز رو به افزایش گذاشت.
بنابراین نحوه اجرای سیاست ها بسیار مهم هستند، چه بسا بعضی اوقات صرفا بخاطر اجرای غلط بعضی سیاست ها نتایج عکس بدست آید و هزینه های سنگینی به بار آورد.
شاید صنعت خودرو مثال خوبی در این راستا برای اقتصاد ایران باشد، ایران و کره تقریبا با هم و در دهه چهل در صنعت خودرو شروع به فعالیت کردند اما کره به مرور زمان از تعرفه خودروهای وارداتی کم کرد و از این طریق تولیدکنندگان داخلی برای رقابت با تولیدکننده های خارجی شروع به افزایش کیفیت و کاهش هزینه تمام شده محصولات خود نمودند. اما در ایران تصمیم بر این شد تا از تولیدکننده داخلی حمایت شود از این رو تعرفه ها در طول زمان تغییر آنچنانی نکرد و تولیدکننده داخلی که رقیبی برای خود نمی دید و به طور انحصاری تولید می کرد هیچ وقت نتوانست هزینه تولید را در سطح قابل توجهی کاهش دهد درواقع انگیزه ایی برای این کار نداشت بنابراین همچنان خودروها با کیفیت پائین تولید می شوند و سیاست حمایتی دولتمردان که می بایست به اقتصاد کمک می کرد در بلند مدت بلای جان اقتصاد و مردم شد( البته قطعا کاهش تعرفه، در کوتاه مدت ما را با هزینه هایی از جمله افزایش بیکاری از ناحیه بیکار شدن کارکنان بخش خودروسازی و یا صنایع وابسته به خودرو، مانند قطعه سازی و... مواجه می کند اما در بلند مدت و با افزایش توان رقابتی می توان آن را جبران نمود)